افسانه ای در روابط ما

از اول هم همینطور بودم. خط کش بدست و حساس. مدام بهم تذکر داده میشد ایده آل را فراموش کن. حقیقت را ببین! برای همین همیشه سعی میکردم این خط کش را کج و کوله نگه دارم. اما بازهم نمیشد. کافی نبود برای نادیده گرفتن خیلی مسائل! “احترام به حقوق دیگران"، “دادن فرصت بیان”، “اعمال قانون”…

برای همین فکر میکنم همه اینها در واقع افسانه ای در بطن روابط ماست و این درحالیست که همیشه با پیشینه چندهزار ساله و نگاه از بالا به دیگر کشورها نه تنها در روایط معمول و یا رسمی مان، حتی در جمع های مدنی مان هم تنها ردپایی از این افسانه را می بینیم.

نمونه بارز یک کشور عقب تر خودمان، فیلیپین است که البته با این طبقه بندی موافق نیستم. خاطره ای از همین کشور دارم که فراموش نمیکنم. خاطره گرفتن حق و اجرای بی چون و چرای قانون. چند روز پیش استاد بی جهت صدایش را بلند کرد آنهم جلوی چشم بیمار! شکایت کردم. عصبانی شد و چند حرکت دیگر هم انجام داد که پیوست شکایت اولیه کردم. مثلا فردای آنروز متن شکایت نامه اول را با خودش بلند بلند تکرار میکرد بطوری که من هم بشنوم. و یا در حین عبور از راهرو رو به من گفت :"Go a head and follow your report!"

یک روز بعد به دفتر رییس دانشگاه خوانده شدم. بعد از کلی صحبت خواسته شد صرف نظر کنم. تاکید کردم :"نه. لطفا بفرستید کمیته انضباطی. یا حق با من است یا نه!" رییس دانشگاه رو به استاد گفت :"بنظرم باید عذرخواهی کنید." و همین برخورد بی طرفانه باعث شد آن استاد برای هر موردی از شکایت مو به مو عذرخواهی کند. در نهایت من به عنوان یک دانشجو رضایت به بسته شدن پرونده دادم. بعدا که صورتجلسه آمد عینا جزییات جلسه بدون تلاشی برای مخفی کردن عذرخواهی یک استاد از دانشجو  ذکر شده بود.

حالا این خاطره را کنار خاطره دست و پا زدن هایمان در فضاهای مدنی میگذارم دیوار ناامیدی روی سرم آوار میشود. فضایی که باید مجال نقد و نظر باشد اما با پرخاشگری، استهزا و بی ادبی همیشه رفع و رجوع میشود.ایراد کار هم معمولا اینجاست که همه کارشناسیم و صاحب نظر بی نقص، بدون خطا! مخالف یا متنقدمان جز افکار و ادبیات “ولایی” حرفی ندارد و کاری جز سنگ اندازی در هر آنچه ما رویا دیده ایم ندارد! فعال سیاسی مان، صاحب نظر همه حوزه هاست. خبرنگارمان همه فن حریف است و بی همتا. و معمولا همه اینها را میتوان در یک فرد پیدا کرد، دلیلی هم ندارد جز توانایی درونی و درک فوق العاده اش!

با این اوضاع وقتی همه بیشتر بدانیم، نه دلیل و نه اصلا ضرورتی برای فرصت نقد و نظر وجود دارد. و اینطور پویاییم و این پویایی را قرار است به زودی به درون جامعه به ارمغان ببریم!

تاثیر مهاجرت فعالان بر جنبش زنان

مهاجرت5

تاثیر مهاجرت گسترده فعالان پس از انتخابات 88 را نمیتوان نادیده گرفت. مثبت یا منفی بودن این تاثیر بحث پایان ناپذیری است که واکنش های گوناگونی را در پی داشته و دارد. برای همین تصمیم گرفتم گزارشی در این مورد بنویسم. نظرات متضاد را منعکس کنم و هیچ دخل و تصرفی در نتیجه گیری نداشته باشم. یعنی ردی از نظر شخصی ام در این گزارش نباشد Smile 

در این گزارش نظرات منصوره شجاعی، آسیه امینی، محبوبه عباسقلی زاده، محمد مالجو و کاوه مظفری آمده…

این گزارش منتشر شده در سایت «کانون زنانی ایران» منتشر شده است.

از اینجا بخوانید

مصاحبه درباره “تجاوزات گروهی” و نوع مجازات “اعدام در ملاعام”

بالاخره بعد از ماهها این مصاحبه به سرانجام رسید. یه جورایی طلسم شده بود. ابتدا با دکتر سعید مدنی قرار مصاحبه را گذاشته بودم و دقیقا روز تحویل پاسخ ها متاسفانه ایشان بازداشت شد! بعد از مدتی با خانم توران ولی مراد، عضو شورای مرکزی و مسول کمیته تحقیقات و مطالعات جامعه زینب و دبیر ائتلاف اسلامی زنان، قرار مصاحبه را گذاشتم و مصادف شد با سفر کاری ایشان به خارج از کشور که باعث شد مدتی مصاحبه عقب بیفتد…

در نهایت آماده شد. به سبب راه افتادن موج تازه ای از این شکل از جرم و در واقع آسیب اجتماعی، برای انجام این مصاحبه و احتمالا مقالاتی در آینده با همین موضوع سماجت به خرج دادم.

در این مصاحبه ابتدا به بررسی دلایل وقوع جرم “تجاوز دسته جمعی” و سپس نوع مجازات “اعدام در ملاعام” آن پرداخته ایم.

arton6644

این مصاحبه را از اینجا ببینید.

 

پای کمپین می لنگد!

اینجا قراره از خودم بنویسم اما گاهی همان حرفی که تو سرت هست رو جایی میخوانی تازه بهترش، اینجاست که ترجیح میدی کپی کنی Smile

دوست خوبم، علی عبدی در مورد کمپین دوستی با مردم اسرائیل در یک مطلب مفصل نکته ای را به عنوان پی نوشت متذکر شده که اینجا میذارم: 

“اسرائیل یک دولتِ تروریستی است. وقتی شما به یک اسرائیلی می گویید که «من عاشق شما هستم»، و از طرفِ «ایرانیان» (؟) اضافه می کنید که «رژیم اسلامی نمی خواهم» و «از تروریسم حمایت نمی کنم» و «بمب اتم نمی خواهم»، یعنی آپارتاید اسرائیل در سرزمین های اشغالی را پذیرفته اید، به طور ضمنی تأیید کرده اید که رژیم اسلامی به دنبال بمب اتم است، و گروه های مبارز فلسطینی را تروریست دانسته اید. به نظرم این تفسیر، اما و اگر ندارد.”

اینهم از پای لنگ کمپین صلح و دوستی با تروریست…

کارخانه “فعال سیاسی سازی” جمهوری اسلامی

این مطلب هیچ ارزشی ندارد. نه خاطره است، نه اشتراک تجربه و نه هیچ محتوای خاص دیگری. تنها مطلبی برای روشن تر کردن این است که معتقدم جمهوری اسلامی، “کارخانه فعال سیاسی سازی” راه انداخته است و بس!

کمپین دوستی با مردم اسرائیل راه انداخته شد. روی درست یا غلط بودن این کار بحثی ندارم که خیلی مفصل است. بنده تنها به نوشته ای از آقای سعید قاسمی نژاد بالای یک عکس از خانم زیبای ایرانی اعتراض کردم. بنظرم بازهم نگاه جنسیتی بود. از آنجایی که اعتقاد به درستی مطلق هرچه میگوییم نشانه مغز یخ زده است و بس، انتظار داشتم مخالفت ایشان را ببینم، بحثی باز شود و نهایتا تنیجه ای داشته باشد یا خیر! اما بلافاصله آقای قاسمی نژاد بنده را بلاک کرده و خود به شخصی که حق حضور نداشت پاسخ داده بود!

واکنش ایشان دقیقا به این ترتیب بود که البته برای ما ایرانیان خیلی آشناست:

قدم اول – سلب امکان حضور منتقد

قدم دوم- تهمت و توهین به منتقد غایب

قدم های بعدی- خود گویی و خود خندی، عجب مرد هنرمندی Smile

پ.ن 1: از طریق یکی از دوستان بلاک نشده که البته ایشان هم بعدا بلاک شد پیغامی فرستادم. تنها برای روشن شدن آستانه تحمل یکی از مدعیان سفت و سخت دموکراسی اما نابلد!

پ.ن 2: آقای قاسمی نژاد پس از بلاک کردن چندین نفر، سرانجام پست مربوطه را حذف کردند. آشناست؛ راهکــار حــــــذف!

پ.ن 3: وقتی نگاه های جنسیتی از لابلای افاضات فعال سیاسی تراوش میکند، تنها نتیجه بنظر من این است که جمهوری اسلامی، بسادگی "کارخانه فعال سیاسی سازی" راه انداخته و ناپخته ها، پیشرو مبارزه سیاسی شده اند، بی فهم و بی شعور سیاسی اما با ادعاهای سنگین دموکرات بودن...

برای دیدن کل ماجرا کلیک کنید:

اینجا و اینجاااا    Smile

محترم ایم یا نامحترم؟

پس این جدایی ملت از دولت از دید امریکایی جماعت کجا رفت؟ اینهمه تاکید و اصرار آقای اوباما و خانم کلینتون و امثالهم بر محترم دانستن ایرانیان و جدا دانستن آنها از دولت کجا رفت؟! بالاخره ما محترم ایم یا نامحترم؟ دوست هستیم یا دشمن؟ من که نفهمیدم

روزنامه آمریکایی کولومبوس دیسپچ (Columbus Dispatch) در کاریکاتوری، نقشه خاورمیانه را ترسیم کرده است که در آن روی ایران یک درپوش فاضلاب گذاشته اند و کل ایران را در قالب یک مجرای فاضلاب به تصویر کشیده و ما همچنان ادعاهای بشر دوستانه را جدی میدانیم…

429689_272702606140060_100002009686032_657664_1045992972_n

از هشت مارس تا هشت مارس

هشت مارس امسال با امتحانات پایان ترم ام مصادف شد و به همین دلیل و همچنین وضعیت آشفته روحی آنچنان که باید از مطلبی که نوشتم راضی نیستم. این مطلب با عنوان “از هشت مارس تا هشت مارس” در واقع مروری بر برگزاری مراسم هشت مارس در ایران، از نود سال پیش تا کنون است که بطور اجمالی برگزاری این روز را در قالب تاثیرپذیری یکی از کنش های فیزیکی جنبش زنان از فضای سیاسی کشور در این چند دهه را دنبال میکند؛ سالهای پیش از انقلاب اسلامی ، سال 57 و سه دهه پس از انقلاب
arton9978-7ad9c
این مطلب را در سایت کانون زنان ایرانی بخوانید …

من…

شاید همان گم کرده راهی باشم که امید گذر از جاده مه آلود میدواند مرا !

شاید سرگشته زنی باشم که می خواهم باشم وجودی آشکار !

آیا روزی فرا خواهد رسید که من و تو را برابر نگرند ؟

به امید آن روز می فهمم , می نگارم و می گویم آنچه هستم را ...

 

بهمن 1387 - مانیل

کدام عهد!

خاتمی رای داد و طوفانی پر از نقد، توهین، برائت، جانبداری، تعصب و … همه را در هم پیچیده. این طوفان، از جایی شروع میشود که هرکسی هر آنچه دوست دارد بشنود را می شنود!

کمی به عقب برگردیم، خاتمی شروطی را برای حضور اصلاح طلبان در انتخابات اعلام کرد. شروط حاصل نشد و “عدم حضور اصلاح طلبان در انتخابات” تصمیم نهایی خاتمی شد. خیلی ساده است: خاتمی از عدم حضور احزاب اصلاح طلب در انتخابات خبر داد نه رای دادن و یا رای ندادن. 

من همان موقع جز این را برداشت نکردم و جز این هم انتظار نداشتم چون بنظرم این محال است که مثلا شخص خاتمی به عنوان رییس جمهور سابق نظام در انتخابات همین نظام رای ندهد! درست است درون نظام تغییر کرده، اما در هر صورت پوسته اش تغییر نکرده و اینجاست که واقعا محال بود که خاتمی رای ندهد. حالا مابقی اصلاح طلبان هر کدام بنابر وزن سیاسی شان، شاید…

در این انتخابات چون حق رای نداشتم، (خارج از کشور) در مورد متن و حاشیه اش هم نه حرفی و نه نظری ندارم و اگر این را نوشتم، فقط برای اینکه حس میکنم یک فرمول خیلی ساده، زیادی پیچیده شده و هر دوستی در این مورد پرسید به جای تکرار، لینک بدهم Smile نه برای دفاع از خاتمی چراکه او هم از جنس آدم است و به رنگ خاکستری!

در کل هر کسی حق انتخاب دارد که رای بدهد یا ندهد. حتی خاتمی که وجه عمومی تصمیم اش بر “عدم حضور اصلاح طلبان” و وجه خصوصی آنرا بر “رای دادن” تعریف کرد.حالا توهین ها یا جانبداری های بی دلیل که به کنار، اما آنهایی که انتقاد دارند به عهد شکنی خاتمی، اگر وجه خصوصی تصمیم خاتمی را بدلیل موقعیت اش و نیز شرایط، خیلی خصوصی نمی دانند، بهتر است دلیلی جز عهد شکنی داشته باشند چون در این مورد عهدی از سوی خاتمی بسته نشده بود.

پ.ن:

امروز سیزده اسفند 90، دفتر سید محمد خاتمی اعلام کرد که بزودی توضیح وی منتشر خواهد شد.

قدرت، سازنده اصول دلخواه!

امروز از ظهر که برگشتم دوبار مصاحبه “پرویز ثابتی” با صدای امریکا را گوش دادم. اصولا علاقه وافری به شنیدن حرفهای امنیتی جماعت دارم. انگار که یه دنیای کشف نشده اند و من میخواهم بفهمم واقعا نگاه این جماعت به دنیا چیه! (حالا از سر بیکاری یا فضولی)

نکته ای که همیشه در حرفهای این جماعت دیده میشود، توجیه مستدل است. کلا شنیدن حرفهای این مردان امنیتی از ریز گرفته تا درشت و کله گنده شان خوب است، توصیه میشود! :) چون دریچه تازه ای روبروی چشمان بسته انسان، باز میشود. مثلا همین جا که متوجه شدم تعریف ما انسانهای قدرنشناس از اصلاحات و بدنبال آن آزادی بسی اشتباه است. در واقع آزادی باید اینطور حاصل شود:

ثابتی: "من همیشه معتقد به اصلاحات بودم.من معتقد بودم که اول باید به طرفداران رژیم آزادی بدهیم که حرفهایشان را بزنند تا مخالفان رژیم خلع سلاح بشوند، بعد به مخالفان هم آزادی بدهیم!"

نتیجه: قدرت سازنده اصول دلخواه است. برای همین در حیطه “امنیتی ها”، هر توجیهی مستدل است. بحث نکن، حتی شما دوست عزیز!

 

چرا از خبر بمب میخواهیم

اینقدر خبر اعتصاب غذای یک انسان برایمان عادی شده، اینقدر احتمال کوتاهی در نگهداری بیماری که بیشتر از چهل روز است در اعتصاب بسر می برد برایمان عادی شده که برای جلب نگاه عمومی همین اخبار را کافی نمی بینیم!

کافی نیست بپرسیم چرا یک انسان دست به اعتصاب غذا میزند آنهم اینهمه مدت طولانی و کسی پیگیر نمیشود برای شنیدن دردش. کافی نیست که بدانیم و مطمئن باشیم مراقبت های پزشکی جدی هست و انتقال از بیمارستانی به بیمارستان دیگر جای نگرانی ندارد.

برای همین فکر میکنم ما نیاز به بمب خبری داریم تا خبر و اطلاع رسانی! این رفتار رسانه ها بازتاب افکار هیجان طلب عمومی است که واقعا جای نگرانی دارد.

افکار ملت موبایل بدست در صحنه های قتل و غارت، ملتی که تنها خبر مرگ چند روزی تکان شان میدهد و سراغی از انسانیت میگیرند، ملتی که تنها با بمب های خبری (واقعی و غیرواقعی) طبع شعر شان از کالبد احساسات جریحه دارشان می تراود… این جامعه نیاز شدید و فوری به دوا درمان دارد. همه ما بیمارانی هستیم که بیماری دیگری را تایید میکنیم و با فکر روشن و احساسات لطیف مان تحلیل اش میکنیم!

آخر کلام اینکه : همین رفتار رسانه ای هم از دل همین خودمان های بیمار است!

پ.ن: 

خبر امروز: دکتر مهدی خزعلی از بیمارستان ربوده شد.

شایعه امروز: دکتر مهدی خزغلی فوت شد.

 

زنده ام چون می ترسم

زبان مشترکی که گویای احساسات و افکارم باشد با هیچ کس ندارم، حتی پدر و مادرم!  و این تنهایی مطلق را برایم بهمراه دارد که جزشرایط گنگ و نامفهوم نیست. درست عین تصویر امروز ما از دنیای پس از مرگ!

این همخواهی، این گنگ و نامفهوم بودن است که به درک “مرگ خودخواسته” کمک میکند ولی…

ولی هنوز ترس از خشم “یگانه حامی” بازدارنده است… 

 

مانیل – 26 بهمن 90 |15 فوریه 12

55 دقیقه بامداد

رنج

زندگی غم انگیزی دارم. این غم اینروزها خیلی بالا زده. آنقدر زیاد که حرفی ندارم. صدایی ندارم. صامت، صامت تر از همه روزهای عمرم…

شاید بعدها این زندگی لعنتی را بخش بخش نوشتم. از درد زندگی شخصی، اجتماعی و سیاسی ام نوشتم فقط برای دل خنکی خودم!

شایدم غر زدن هایم را نوشتم فقط برای بی دلیلی!

چقدر دلم برای عبور از خوابِ اين همه ديوار گرفته است!
هيچ وقتی از اين روزگار
من اين ديوارهای بی دريچه را دوست نداشته‌ام!
هيچ وقتی از اين روزگار
من اين همه غمگين نبوده‌ام...

 

سید علی صالحی

باختم!

مدام با دست دندان شکسته جلویی را نشان میداد و میپرسید "این یکی رو کِی درست میکنید؟" نگرانی اش طبیعی بود. خیلی بد جلوه ای داشت. میگفتم: "باشه، حتما!" ولی این حتما وقتی به صبر کن تبدیل شد که استاد گفت این کیس برای شما هیچ نمره ای ندارد چون درواقع ترمیم شکستگی ماده پرکردنی قبلی است! میتوانی در راه خدا ترمیم کنی یا از خیرش بگذری!" استاد که رفت بازهم پرسید. گفتم دندان کناری را دوستم ترمیم کند منم کاری که میخواهی را برایت انجام میدهم. نگران نباش!" ولی در این فاصله سرگرم بیمار بعدی شدم و اون همچنان منتظر! منتظر! منتظر!

چون نمره ای در کار نبود، اولویت از آنِ بیمار بعدی بود. و من مدام در حال وعده دادن. خسته شد. آرام و بی هیچ حرفی رفت. اصلا نفهمیدم کِی رفت! اما وقتی رفت، تازه فهمیدم شکست خوردم. اولین آزمون را شکست خوردم. همیشه مدعی بودم برای پول کار نمیکنم. عهد کرده بودم هدفم بالاتر از منفعت و پول باشد. اما هنوز وارد میدان نشده، باختم!

فهمیدم، هنوز برای این عهد و ادعاها خامم. فهمیدم رنگ منفعت گیراتر از آن است که بتوان به آسانی ادعایی را حقیقت داد. از همین حالا که نمره نقش حق ویزیت را بازی میکند! به همین سادگی

ناخواسته نگاهم منفعت را دنبال کرد. ناخواسته دندان شکسته، خواهش های مکرر و انتظار آرام اش را ندیدم.

پ.ن : دوباره خواستم که بیاید. آمد، کار انجام شد و آرام شدم اما این اصل موضوع را عوض نمیکند؛ من باختم!

چندماه پیش (اکتبر 2011 )

علیه تحریم

اینروزها بحث تحریم علیه ایران نقل محافل ایرانی هاست. شاید این بحث از عوام به فعالین قدری متفاوت باشد. دو روز پیش بحثی مبنی بر اعتراض علیه تحریم بر پایه تحلیل جامعه شناسی شکل گرفت. طبق بخشی از این تحلیل “این فرایند ناشی از تحریم بسوی خشونت زایی و فقر بیشتر مردم منجر خواهدشد. دمکراسی برای ملت و مردمی تهیدست و پایمال شده  دستاوردی نخواهد داشت!”

در این گفت و شنودها بازهم خصلت عمومی مان به رخ ام کشیده شد. اینکه ما هیچ وقت جمع نمی شویم. ما هرکدام مان یک من، یک کارشناس و یک صاحب نظر هستیم. ما جز با نفی جلو نمیرویم و چیزی به نام مکمل بودن را برنمی تابیم…

دوستی با قاطعیت در برابر این موضع ضد تحریمی برپایه تحلیل جامعه شناختی اول با این دعا که به درد نخورترین تحلیلها بر اساس همین حوزه است، قویا آنرا رد کرد. بعد مدعی شد کار ناقص است، پیشنهاد جایگزین تان چیست؟ وقتی جواب دادم :”این که تحریم زاینده فقر و فقر زاینده خشونت است را مستدل رد کن. اگر نه همراه شو و پیشنهاد چایگزین را به مغزهای سیاسی بسپار.”  در آخر شروع کرد به تخلیل اقتصادی در ضد تحریم!

خدای من! حرف مان یکی است اما به جای تکمیل فقط باید اثبات کنیم من بیشتر می فهمم، من من من

من یک احمق نیستم!

اینکه ما ایرانیها ذاتا منفعت طلبیم ناراحت کننده است. همه مایی که متحد میشویم یک جای قضیه سود می بریم در غیر اینصورت اگر شریف باشیم فقط سکوت میکنیم و اگر نه سنگ اندازی هم میکنیم! این مطلب مخاطب خاص دارد. هم عصبانی ام هم ناراحت!

در هر صورت فردا به نیایت از نماینده دانشجویان ایرانی که اتفاقا ماه آینده فارغ التحصیل میشود، مورد شکایت از رییس تازه وارد، بداخلاق و بددهن دانشگاه را دوباره زنده میکنم. کاری که گویا باید نیمه تمام رها میشد ولی دقیقه نود سر رسیدم، شاکی و طلبکار…

به اندازه خیال های خوش و شیرینی چشیده شده باید تلخی تجربه کنند چون معتقدم :

جایی که مراعات اوِر دوز کرد باید بگویی “من یک احمق نیستم!”

"تجاوز به محارم" در سایه بی توجهی+روایت های مستند از زندگی قربانیان تجاوز در ایران

مصاحبه ام با آقای محسن مالجو درباره "تجاوز به محارم"؛ پدیده ای که می توان گفت در جامعه ما سکوت سنگین تری درباره آن حاکم است. در واقع "تجاوز به محارم" در ایران پدیده ای انکار شده است که این انکار، قربانیان را به اجبار در سایه فراموشی هر چه بیشتر نگه میدارد. محور سئوالات بررسی این آسیب اجتماعی و نگاه قانون به آن است. در این گفتگو آقای مالجو مفصلا در این باره توضیح داده اند.

2 (1)

منتشر شده در “کانون زنان ایرانی”

تجاوز جنسی توسط محارم واقعیتی است که در تمام کشورها خواه پیشرفته خواه در حال توسعه وجود دارد. در کشور ما هم این مسأله مستثنی نیست و کم و بیش وجود دارد. اما تفاوتی که در رخداد این پدیده در کشورهای پیشرفته با کشورهایی همچون ما وجود دارد این است که در کشور ما نسبت به این آسیب اجتماعی سکوت شده است و نبود هیچ گونه تحقیق و کتمان این مسئله بیانگر این موضوع است.

همچنین به دلیل مشکلات قانونی، بسیاری از متهمان تبرئه می شوند و هیچگونه درمان و پی گیری از سوی مسئولان ذیربط دربارۀ متهمان شکل نمی گیرد. از طرفی دیگر فرد آزاردیده نیز بدون هیچ درمان و مشاوره ای به همان خانه ای که در آن مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است بازگردانده می شود. اما در کشورهای پیشرفته به دلیل باور به وجود چنین آسیبی در خانواده سیاست ها و راهکارهای قانونی و حمایتی ویژه ای برای قربانیان تجاوز جنسی به وجود آمده است و آزاردیده بعد از اعتراض نسبت به وجود چنین مسئله ای تحت مراقبت و حمایت و درمان از سوی سازمان های مربوط قرار می گیرد

متن کامل این گفت و گو را در این لینک ببنید:

http://www.ir-women.net/spip.php?article9929

سوژه داغ برای فراموشی ما

تازه رسیدم. شام که خوردیم ، سری زدم به فیس بوک. همینطور که داشتم پست ها را رد میکردم به عکس برهنه گلشیفته فراهانی برخوردم! حقیقتا تعجب کردم حتی اول فکر کردم فتوشاپه. ولی خیلی مغزم روش هنگ نکرد و این تعجب به یک دقیقه هم نکشید. اما نه! گویا خیلی ها بازم فکر و خواب و خوراک شان درجا زد! کامنت ها و دعواها خبر از یک سوژه پرهیاهو جدید میدهد. حوصله ام سررفته! واقعا نمی فهمم.

یک - برهنه شدن یک بازیگر چرا باعث شده بعضی ها رگ غیرت شان ورم کرده. این موضوع یک تصمیم شخصی است.

دو - خدا را شکر یک سمبل آزادی خواهی دیگر سبز شد با شیوه نوین برهنگی!

تاسف که هیچوقت میانه نرفتیم. همیشه یا افراط یا تفریط.

اصلا دوست ندارم بیشتر از این درباره این موضوع بنویسم یا جایی بخوانم. تا چند روز فیس بوک تعطیل!

پ.ن: همه چی آرومه ما چقدر خوشبختیم که این بار نشستیم پای بررسی این عکس! دعوای روشنفکران و متعصبان…

مانیل – 28 دی 90 | 18 ژانویه 12

شروع نوشتن

از امروز خیال دارم اینجا از روزمرگی ام بنویسم. از هرچی ولی کوتاه. نمیدانم تا کی میتوانم به این تصمیم پایبند باشم!

یادم می آید قبلا تا دلم میگرفت دست به قلم میشدم. یک دفتر داشتم که پای هر نوشته تاریخ میزدم. هنوزم دارم اش. چند سال پیش مشاور ازم خواست دفتر را بخواند و البته من باید کنار هر تاریخ مینوشتم چرا نوشتم تا تک تک نوشته ها را که میخواند بداند در چه شرایطی اینرا نوشته ام. ورق که میزدم کاملا یادم بود حتی کجای اتاق نشسته یا لم داده بودم و چه حال و روزی داشتم.

حالا از آن روزها خیلی گذشته. شاید ده سال کمتر یا بیشتر. از وقتی به قول بعضیا “سیاسی” شدم از خودم غافلم. یعنی غافل که نه اما بی اهمیتم. ناراحت که هستم به جای نوشتن گریه میکنم! خیلی عوض شده ام. قدیما سالی یه بار هم گریه نمیکردم. اصلا با اشکم غریبی میکردم… بگذریم، همه چی عوض شده. من، شرایط، دیگران…

بهرحال اینجا به جای اون دفتر قدیمی مینویسم؛ البته نه هر درد دلی. گاهی بعضی حرفا را باید فقط خود آدم بخواند نه حتی مادر یا خواهر آدم!