زمزمه آشنای امید – برای برادرم بهمن

بهمن 1

میخواهم برای برادرم، بهمن بنویسم؛ با همزبانی که گویاتر همدلی ام را نوشته باشم. این روزهای سخت، این بگیر و ببندها تنها خوبی اش همین نزدیک شدن دلهاست. گاهی فکر میکنم چه تحولی لازم بود تا اینطور دلواپسی ها و دل نگرانی هایمان يکی شود و به معنای واقعی سخن هک شده سعدی در ذهنهایمان در دل قوت گيرد! 

بازهم عادت همیشگی؛ وقتی قلم حرکت میکند که نوا و آهنگی هم باشد… همین لحظه، دردم تازه میشود. حنجره زخمی لرستان با سوزی که در وجودم می نشیند میخواند …

باری برف و زی باد ، باد بی رحم طوفونی

شل شکت می زنم زار سر ریا سرگردونی [1]

و این روزگار برایم به تصویر کشیده میشود. روزگاری که درد دارد، رنج دارد، بند و اسارت دارد، ظلم و جور دارد

روزگاری که سرمایِ ظلم اش، استخوانمان را سیاه کرده، رد پای تازیانه بی عدالتی اش، زخمی بر تن مان جا انداخته

براستی این ظلم نیست که تنها گفتن رای ما کو اینهمه کوفتن و تازاندن پاسخ اش باشد؟ این ظلم نیست که روزنامه نگاری برای انجام رسالت اش به بند کشیده شود؟ ظلم نیست که انتشار شعری حماسی ازحکیم ابوالقاسم فردوسی مصداق تهییج و تحریک مردم باشد و یکی از اتهامات قلم یک روزنامه نگار؟

وقتی آنها میترسند حتی روزنامه نگاران هم بايد تاوان بدهند. حتی ژیلا هم باید به قدر عمر انساني با قلم وداع کند! و اینها همه درد است. دردی که نمیگذارد این روح خسته دمی بیاساید

وایرج همچنان میخواند  …

نه دِ دل آز نه دِ لار جو نه دِ پایام تآو رته [2]

نوشته ها در برابر چشم خیس ام محو میشوند…

دّسمه بیر و بوحو سیم بیت کوچ تا بینم خآو رته [3]

یادم می آید زندانبان مرا می پاید اما من آزادم هنوز. میتوانم نبينم اش! پس به یمن این آزادی از امید بنویسم. از آینده سبز، از افقی روشن. میخواهم از ژیلا خواهش کنم این هفته از پشت آن کابین سرد پیام گرم امید بخش استاد را براي برادرم زمزمه کند

دسمِه بیر تا بّکّه گل دو تّل حُشکِ دار دّرد

تو چی میلِ زنه منه چی خی دِرگیام بگرد[4]

با تصور این لحظه که ژیلا نوای امید با لهجه آشنای لری را در گوش بهمن زمزمه میکند، لبخند میزنم و نفسي تازه میکنم. برای هزارمین بار آرزو میکنم. آرزوي روزهای خوب... آرزوی رهایی بهمن و همه دربندان راه اندیشه و قلم

پ.ن

[1] برف باریده و باد وزیده؛ باد بیرحم و طوفانی

     خسته و درمانده زار می زنم سر راههای سرگردانی

[2] نه در قلبم توان، نه در بدن جان و نه در پایم تاب رفتن ندارم

[3] دستم را بگیر و بیت کوچ را برایم بخوان، شاید خواب رفتن را بیبینم

[4] دستهایم را بگیر تا شاخه های خشک درخت درد گل کنند

       همچون چون میل زنده ماندن چون خون در رگهایم بگرد

تو که حیران مشتی دلاری، دلکش را قضاوت نکن!

وقتی مرضیه رفت با آنکه از ده دوازده سالگی عاشق صدایش بودم هیچ نگفتم تا مبادا نتوانم لب از نکوهشِ از دنیا رفته ای بازدارم، تا مبادا برخی خرده بگیرند که هنرمند بودن مرضیه را به حرکت سیاسی اش نبایستی گره زد.

اما ویدیویی دیدم از هادی خرسندی، که در مقام مجیزگوی مریم ابریشمچیِ رجوی و همراهان اختیاری و اجباری اش، بانوی هنرمند و وطن دوست ایران، دلکش عزیز را در لفافه نازکی از طعنه در قیاس با مرضیه ی سالها از دست رفته این ملت قرار داد.

 0

دلم نیامد در برابر این جسارت و وقاحت ننویسم؛ ننویسم تو که حیران مشتی دلاری، دلکش را قضاوت نکن!

ما سالهاست که مرضیه را در سکوت فراموش کردیم. از همان زمان که بر روی تانک هایی که روزی ایران را نشانه میرفت ایستاد و خواند.

مرضیه سالها پیش رفت که رفت …

و اما در پایان این نوشتار کوتاه اشاره کنم بسیار جالب توجه بود که هم این طلخک بی مایه بخوبی میدانست پس از حضور در این جمع نفرت انگیز و سخن گفتن از حرکت نفرت انگیز یک هنرمند مورد شماتت قرار خواهد گرفت و هم حضار در برابر این سخن قرار گرفتند که پیوستن مرضیه به آنها از محبوبیت اش کاست اما با دلداری این طلخک به وجد میآمدند و کف میزدند و حقیرانه شاد بودند!؛

******

پ.ن

گویا (براساس خبرهای تایید نشده در برخی سایتها) مرضیه از سال 2003 از این گروه تروریستی جدا شده که با تهدیدهای فراوان از اعلام رسمی آن بازداشته میشود. برخی کنسرت آگوست 2004 ایشان که به نفع کودکان عراقی و بدون هیچگونه تبلیغ و آرمی از این گروه تروریستی برگزار شد را سند مستدلی بر این جدایی میدانند. در این کنسرت که تنها برزگزاری آن را این تروریستها برعهده داشتند، مرضیه از پذیرش مدال افتخار هنری! از سوی مریم ابریشمچی رجوی امتناع کرده است.

سرانجام اینکه مرضیه تا پایان عمر تاوان این اشتباه بزرگ را پرداخت و حتی پس از مرگش (مراسم خاکسپاری) نیز مورد سواستفاده این خائنین به بشریت و انسانیت قرار گرفت …

آقای مصطفایی؛ شما یک عذرخواهی بدهکارید!

org-z128235825273b71b09dc8acc2b0db498c454e33ea6d179e39c

در گفتگویی که آقای محمد مصطفایی با برنامه ای از صدای امریکا داشت مطلبی را عنوان کرد که لازم دیدم این نقد و توضیح را در رابطه با نحوه بیان ایشان داشته باشم. در ابتدا باید بگویم که مقصود و هدف آقای مصطفایی بر همه عیان است و تمام انتفاد بنده نسبت به نحوه بیان ایشان است و بس!

در این برنامه آقای مصطفایی در پاسخ مجری برنامه که پرسید چه تضمینی وجود داشت که همسر شما از زندان آزاد و به صورت قانونی از ایران خارج شده و نزد شما بیاید، گفت: ببینید من یک حقوق دان هستم و به موازین قانونی کاملا آشنا هستم و حتی میدانم که دستگاه اطلاعاتی و امنیتی تا چه حد میتوانند یک شخص را تحت فشار قرار دهند به خصوص اینکه خانم من اگر که یک فردی بود که فعالیت اجتماعی میکرد روزنامه نگار بود یا اینکه کار سیاسی انجام میداد من صددرصد خودم رو میرفتم معرفی میکردم ولی چون یقین داشتم خانم من بیگناه هست و هیچ عملی، اصلا عمل مجرمانه ای، هیچ عمل و فعالیت اجتماعی انجام نداده به خاطر همین یقین داشتم که ایشان از زندان آزاد خواهند شد، وقتی که مسئولین دستگاه امنیتی اطلاعاتی به این یقین برسند که من از ایران خارج شدم و دستشان به من نمیرسد.

و حالا سئوال من از ایشان اینست:

آقای مصطفایی

آیا فعالیت اجتماعی، سیاسی و یا روزنامه نگار بودن عملی مجرمانه است؟ آیا گناه است و فعالان سیاسی ، احتماعی و یا روزنامه نگاران گناهکارند؟

سئوال مهمتر اینکه آیا همه و همه کسانی که در زندان هستند، گناهکارند و فقط و فقط گناهکاران را در زندان نگه داشته میشوند؟

آقای مصطفایی

آیا همه آنها که بازداشت شدند، ماهها در بازداشت بسر بردند و احکام سنگین دریافت کردند گناهکارند؟

آیا سارا توسلی، نسرین ستوده، بهمن احمدی امویی، عبدالله مومنی، میلاد اسدی، کیوان صمیمی، ضیا نبوی، مصطفی تاج زاده، محمد نوری زاد، عماد بهاور، محسن میردامادی، مسعود باستانی، مهدی محمودیان، عیسی سحرخیز، ابراهیم یزدی، شیوا نظرآهاری، بهاره هدایت،احمد صدر حاج سید جوادی،
کوهیار گودرزی، احمد زیدآبادی،علی جمالی، عالیه اقدام دوست و دهها تن دیگر مستحق این احکام و این شرایط هستند؟

آیا همه آنها که بواسطه فعالیت سیاسی و مدنی شان ، بواسطه نوشتن و ابراز انتقاد شان در شرایط نا امنی در بیرون از زندان در ایران بسر میبرند، مستحق چنین وضعیتی هستند؟

آقای مصطفایی، شما به همه فعالان و دربندان سیاسی، احتماعی و مدنی که مستحق چنین شرایطی نبوده و نیستند، به همه آنها که به ناحق در عذابند، به آنها که خود و خانواده شان امروز در این شرایط پلیسی و امنیتی تحت فشار هستند، یک عذرخواهی بدهکارید!

بازهم در پایان تاکید و تکرار میکنم این نقد تنها بر نحوه بیان تان است و بس !

 

پ .ن  1

مصاحبه را از اینجا ببینید

 

پ.ن 2

آقای مصطفایی پاسخ شان را طی ایمیل و همچنین فیس بوک ارسال کردند و گفتمانی بین ما صورت گرفت که لازم می بینیم اینجا هم منتشر کنم تا حقی بر گردنم نباشد:

سلام خانم سمانه موسوی عزیز
در پاسخ به یاداشت شما لازم است نطر خوانندگان را به ذکر چند مطلب جلب نمایم:

1- ما ایرانی ها عادت کرده ایم که هر کس در صدد انجام مصاحبه ای بر می آید یا اینکه اظهار نظری می کند جملات مصاحبه شونده را به گونه ای دیگر و برای تخریب استفاده کنیم و واقعیت را وارونه جلوه نماییم.

2- برداشت یک قسمت از مصاحبه من و تجزیه تحلیل همین قسمت بدون در نظر گرفتن دیگر بخش های مصاحبه عملی غلط و برخلاف انصاف است چرا که در بخش آخر مصاحبه خود صراحتا به بی گناهی افرادی که در بازداشت بوده اند اشاره و خواستار آزادی آنها شده و از همه بازداشت شدگان بدون بردن نام حمایت کرده ام.

3- خانم سمانه موسوی آیا زنان فعالی که در زندان به سر می برند و در بازداشت هستند همه و همه خانه دار بوده اند و هیچ فعالیتی نکرده اند؟ آیا آنها صرفا به تربیت فرزندان خود پرداخته اند؟

3- گفته ام اگر همسرم فعال حقوق اجتماعی بود و یا فعالیت سیاسی می کرد من خود را معرفی می کردم و چون چنین حرفی را زده ام شما باید برداشتی غیر واقع از صحبتهای من داشته باشید حال نیز می گویم اگر همسر من فعالیت اجتماعی می کرد همچون نسرین ستوده و یا بهاره هدایت یا دیگران خود را معرفی می کردم چون می دانم اگر چنین افرادی که با انگیزه شرافتمندانه به زندان می روند را وزرات اطلاعات بازداشت نماید مورد آزاد و اذیت قرار خواهد داد و یقین داشتم همسر چنین عملی را انجام نداده است خود را معرفی نکردم. این گفته چرا می بایست مورد نارضایتی شما قرار گیرد.

4- نحوه بیانم صریح و روش بود و کسی نمی تواند خرده ای بگیرد و عقیده من این بود و هست و حال نیز می گویم به تمام زندانیان سیاسی و اجتماعی احترام خاصی قائلم آنها را افرادی بی گناه می دانم و همیشه حمایت می کردم و خواهم کرد. و بی هیچ غروری به همه کسانی که مورد ظلم واقع شده اند و از صحبت من برداشتی همچون برداشت شما داشته اند صمیمانه معذرت می خواهم. امیدوارم که روزی همه ما فعالین در کنار یکدیگر برای گسترش عدل در کشورخودمان به فعالیت آزادنه و بدون قید و شرط ظالمانه بپردازیم.

محمد مصطفایی

*********

و پاسخ دوباره من:

آقای مصطفایی عزیز، در مورد نیت و مقصودتان نیازی به توضیح واضحات نیست. کما اینکه ابتدای و انتهای این یادداشت کوتاه هم آنرا تکرار و برآن تاکید داشتم و شما به عنوان یکی از وکلای متعهد و فعال حقوق بشر شناخته شده هستید و قابل تحسین.

اما در مورد اصل نقدی که به نحوه بیان تان دارم توضیح دوباره را جایز نمیدانم.

فقط توجه بفرمایید برخلاف گفته شما، بنده به عنوان یک ایرانی اگر نقدی به شما دارم نه برای تخریب شخصیت شما بوده و نه قلب واقعیت کرده ام.

کاش همانطور که من با تاکید کافی و لازم، حق حسن نیت شما را به جا آوردم شما نیز چنین میکردید و در پاسخ این نقد به همان بند چهارم بسنده میکردید.

با اینحال از توجه تان سپاسگزارم و به پاس جمله پایانی تان خرده ای بر پاسخ تان ندارم.

موفق باشید