شروع نوشتن

از امروز خیال دارم اینجا از روزمرگی ام بنویسم. از هرچی ولی کوتاه. نمیدانم تا کی میتوانم به این تصمیم پایبند باشم!

یادم می آید قبلا تا دلم میگرفت دست به قلم میشدم. یک دفتر داشتم که پای هر نوشته تاریخ میزدم. هنوزم دارم اش. چند سال پیش مشاور ازم خواست دفتر را بخواند و البته من باید کنار هر تاریخ مینوشتم چرا نوشتم تا تک تک نوشته ها را که میخواند بداند در چه شرایطی اینرا نوشته ام. ورق که میزدم کاملا یادم بود حتی کجای اتاق نشسته یا لم داده بودم و چه حال و روزی داشتم.

حالا از آن روزها خیلی گذشته. شاید ده سال کمتر یا بیشتر. از وقتی به قول بعضیا “سیاسی” شدم از خودم غافلم. یعنی غافل که نه اما بی اهمیتم. ناراحت که هستم به جای نوشتن گریه میکنم! خیلی عوض شده ام. قدیما سالی یه بار هم گریه نمیکردم. اصلا با اشکم غریبی میکردم… بگذریم، همه چی عوض شده. من، شرایط، دیگران…

بهرحال اینجا به جای اون دفتر قدیمی مینویسم؛ البته نه هر درد دلی. گاهی بعضی حرفا را باید فقط خود آدم بخواند نه حتی مادر یا خواهر آدم!

0 نظرات: