زلالی چشمان ات را میخواهم...

میدانستم که روزی نبودنت درد است در وجودم اما امشب نبودنت طوفان شد و در جودم پیچید و لرزاندم. به خود پیچیدم...

وقتی بودی، کامل نبودی، خوب و بد باهم ، اما

اما قلب زلال ات برایم پنهان شدنی نبود. وقتی زلالی قلب و احساس ات در چشم ات حلقه میزد برای دوست داشتنم، عاشقانه دوستت داشتم. همیشه دوستت داشتم و خوب میدانستی...

آخ که هیچوقت فکر نمیکردم وقتی از این دنیای زشت رها شوی، همان خانه ای که ستون اش بودی بر سرم آوار شود...

کلام ات گاه تلخ و بیشتر شیرین، اماهمه اش اصیل بود. جنس اصالت اش را من می فهمیدم که آن دیگری نداشت! و امروز تو نیستی که به اصالت کلام ات، به رقت قلب ات، به زلالی چشمان مهربانت به خود ببالم و دنیا برای من باشد و تو پشت و پناهم باشی.. درد و دل کنم و تو آرامم کنی بی آزار، بی نیش های پشت حرف

امشب بازهم دلم با توست، نازک دل و مهربانم، پشت و پناهم! امشب بازهم دلم، چشمان خیس ام، روح و جانم با توست...

فروغی میخواند و من بازهم لحظه لحظه  دلم برایت آتش میگیرد .....



کوچه شهر دلم

کوچه شهر دلم
از صدای پای تو خالیه
نقش صد خاطره از روزای دور
عابر این کوچه خیالیه

به شب کوچه ی دل دیگه مهتاب نمیاد
توی حجله ی چشام عروسِ خواب نمیاد
کوچه ی شهر دلم بی تو کوچه ی غمه
همه روزاش ابریه، روز آفتابیش کمه
غم تنهایی داره کوچه ی دل بدون تو
همه شعر دفترمن مال تو برای تو
بوی دستای تو داره غربت دستای من
یاد قصه های تو، مونس لحظه های من
به شب کوچه دل دیگه مهتاب نمیاد
توی حجله ی چشام عروسِ خواب نمیاد
کوچه شهر دلم بی تو کوچه غمه
همه روزاش ابریه روز آفتابیش کمه