بهار بهارِ دیگر آنجا خواهم بود

ciliegi_big

باز هم عید !

این چهارمین عیدی است که لحظه تحویل سال سفره هفت سین نداریم و در غمی شکننده دست و پا میزنیم. این چهارمین عیدی است که روی مهربان مادرم را نمی بوسم و دست بر گردن پدر حلقه نمیزنم. این چهارمین عیدی است که کسی نیست با او “عیدت مبارک” را هی تکرار کنم و آرزوهای شیرین …

وقتی دوری راه، وجب به وجبش روی شانه ام سنگینی میکند، وقتی دلم تنگتر از همیشه میشود، وقتی بیشتر از همیشه، هر لحظه را با عزیزانم در رویا سیر میکنم؛ انگیزه ای برای رسیدن به هدف و درس ندارم!

اما این تصویر چشمان شاد پدر و مادرم است که جان خسته تکاپو میگیرد برای رسیدن به مقصد…

غم دو بهار دیگر را در دل آب میکنم تا پشت تلفن بخندم و تبریک بگویم!

دو بهار دیگر دوام خواهم آورد تا شاد کنم معشوقه های هستی ام، پدر و مادرم را.

دو بهار دیگر هم اینجا می مانم تا بهار بهار دیگر آنجا بمانم و خدمت کنم به آنها که دوست شان دارم…

 

28 اسغند 1389 (19 مارس 2011) - مانیل

0 نظرات: