علیه تحریم

اینروزها بحث تحریم علیه ایران نقل محافل ایرانی هاست. شاید این بحث از عوام به فعالین قدری متفاوت باشد. دو روز پیش بحثی مبنی بر اعتراض علیه تحریم بر پایه تحلیل جامعه شناسی شکل گرفت. طبق بخشی از این تحلیل “این فرایند ناشی از تحریم بسوی خشونت زایی و فقر بیشتر مردم منجر خواهدشد. دمکراسی برای ملت و مردمی تهیدست و پایمال شده  دستاوردی نخواهد داشت!”

در این گفت و شنودها بازهم خصلت عمومی مان به رخ ام کشیده شد. اینکه ما هیچ وقت جمع نمی شویم. ما هرکدام مان یک من، یک کارشناس و یک صاحب نظر هستیم. ما جز با نفی جلو نمیرویم و چیزی به نام مکمل بودن را برنمی تابیم…

دوستی با قاطعیت در برابر این موضع ضد تحریمی برپایه تحلیل جامعه شناختی اول با این دعا که به درد نخورترین تحلیلها بر اساس همین حوزه است، قویا آنرا رد کرد. بعد مدعی شد کار ناقص است، پیشنهاد جایگزین تان چیست؟ وقتی جواب دادم :”این که تحریم زاینده فقر و فقر زاینده خشونت است را مستدل رد کن. اگر نه همراه شو و پیشنهاد چایگزین را به مغزهای سیاسی بسپار.”  در آخر شروع کرد به تخلیل اقتصادی در ضد تحریم!

خدای من! حرف مان یکی است اما به جای تکمیل فقط باید اثبات کنیم من بیشتر می فهمم، من من من

من یک احمق نیستم!

اینکه ما ایرانیها ذاتا منفعت طلبیم ناراحت کننده است. همه مایی که متحد میشویم یک جای قضیه سود می بریم در غیر اینصورت اگر شریف باشیم فقط سکوت میکنیم و اگر نه سنگ اندازی هم میکنیم! این مطلب مخاطب خاص دارد. هم عصبانی ام هم ناراحت!

در هر صورت فردا به نیایت از نماینده دانشجویان ایرانی که اتفاقا ماه آینده فارغ التحصیل میشود، مورد شکایت از رییس تازه وارد، بداخلاق و بددهن دانشگاه را دوباره زنده میکنم. کاری که گویا باید نیمه تمام رها میشد ولی دقیقه نود سر رسیدم، شاکی و طلبکار…

به اندازه خیال های خوش و شیرینی چشیده شده باید تلخی تجربه کنند چون معتقدم :

جایی که مراعات اوِر دوز کرد باید بگویی “من یک احمق نیستم!”

"تجاوز به محارم" در سایه بی توجهی+روایت های مستند از زندگی قربانیان تجاوز در ایران

مصاحبه ام با آقای محسن مالجو درباره "تجاوز به محارم"؛ پدیده ای که می توان گفت در جامعه ما سکوت سنگین تری درباره آن حاکم است. در واقع "تجاوز به محارم" در ایران پدیده ای انکار شده است که این انکار، قربانیان را به اجبار در سایه فراموشی هر چه بیشتر نگه میدارد. محور سئوالات بررسی این آسیب اجتماعی و نگاه قانون به آن است. در این گفتگو آقای مالجو مفصلا در این باره توضیح داده اند.

2 (1)

منتشر شده در “کانون زنان ایرانی”

تجاوز جنسی توسط محارم واقعیتی است که در تمام کشورها خواه پیشرفته خواه در حال توسعه وجود دارد. در کشور ما هم این مسأله مستثنی نیست و کم و بیش وجود دارد. اما تفاوتی که در رخداد این پدیده در کشورهای پیشرفته با کشورهایی همچون ما وجود دارد این است که در کشور ما نسبت به این آسیب اجتماعی سکوت شده است و نبود هیچ گونه تحقیق و کتمان این مسئله بیانگر این موضوع است.

همچنین به دلیل مشکلات قانونی، بسیاری از متهمان تبرئه می شوند و هیچگونه درمان و پی گیری از سوی مسئولان ذیربط دربارۀ متهمان شکل نمی گیرد. از طرفی دیگر فرد آزاردیده نیز بدون هیچ درمان و مشاوره ای به همان خانه ای که در آن مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است بازگردانده می شود. اما در کشورهای پیشرفته به دلیل باور به وجود چنین آسیبی در خانواده سیاست ها و راهکارهای قانونی و حمایتی ویژه ای برای قربانیان تجاوز جنسی به وجود آمده است و آزاردیده بعد از اعتراض نسبت به وجود چنین مسئله ای تحت مراقبت و حمایت و درمان از سوی سازمان های مربوط قرار می گیرد

متن کامل این گفت و گو را در این لینک ببنید:

http://www.ir-women.net/spip.php?article9929

سوژه داغ برای فراموشی ما

تازه رسیدم. شام که خوردیم ، سری زدم به فیس بوک. همینطور که داشتم پست ها را رد میکردم به عکس برهنه گلشیفته فراهانی برخوردم! حقیقتا تعجب کردم حتی اول فکر کردم فتوشاپه. ولی خیلی مغزم روش هنگ نکرد و این تعجب به یک دقیقه هم نکشید. اما نه! گویا خیلی ها بازم فکر و خواب و خوراک شان درجا زد! کامنت ها و دعواها خبر از یک سوژه پرهیاهو جدید میدهد. حوصله ام سررفته! واقعا نمی فهمم.

یک - برهنه شدن یک بازیگر چرا باعث شده بعضی ها رگ غیرت شان ورم کرده. این موضوع یک تصمیم شخصی است.

دو - خدا را شکر یک سمبل آزادی خواهی دیگر سبز شد با شیوه نوین برهنگی!

تاسف که هیچوقت میانه نرفتیم. همیشه یا افراط یا تفریط.

اصلا دوست ندارم بیشتر از این درباره این موضوع بنویسم یا جایی بخوانم. تا چند روز فیس بوک تعطیل!

پ.ن: همه چی آرومه ما چقدر خوشبختیم که این بار نشستیم پای بررسی این عکس! دعوای روشنفکران و متعصبان…

مانیل – 28 دی 90 | 18 ژانویه 12

شروع نوشتن

از امروز خیال دارم اینجا از روزمرگی ام بنویسم. از هرچی ولی کوتاه. نمیدانم تا کی میتوانم به این تصمیم پایبند باشم!

یادم می آید قبلا تا دلم میگرفت دست به قلم میشدم. یک دفتر داشتم که پای هر نوشته تاریخ میزدم. هنوزم دارم اش. چند سال پیش مشاور ازم خواست دفتر را بخواند و البته من باید کنار هر تاریخ مینوشتم چرا نوشتم تا تک تک نوشته ها را که میخواند بداند در چه شرایطی اینرا نوشته ام. ورق که میزدم کاملا یادم بود حتی کجای اتاق نشسته یا لم داده بودم و چه حال و روزی داشتم.

حالا از آن روزها خیلی گذشته. شاید ده سال کمتر یا بیشتر. از وقتی به قول بعضیا “سیاسی” شدم از خودم غافلم. یعنی غافل که نه اما بی اهمیتم. ناراحت که هستم به جای نوشتن گریه میکنم! خیلی عوض شده ام. قدیما سالی یه بار هم گریه نمیکردم. اصلا با اشکم غریبی میکردم… بگذریم، همه چی عوض شده. من، شرایط، دیگران…

بهرحال اینجا به جای اون دفتر قدیمی مینویسم؛ البته نه هر درد دلی. گاهی بعضی حرفا را باید فقط خود آدم بخواند نه حتی مادر یا خواهر آدم!