دردِ لرستان را درمان کنید!

84990-66

چند شب پیش اخبار 20:30 خبر از برگشت داده شدن بودجه از طرف مسئولین استان لرستان داد. در این خبر ، احمدی نژاد در سخنرانی که در بین مردم این استان داشت اعلام کرد که در سفر دوم هيئت دولت به لرستان بودجه ارزي خوبي به این استان تخصيص داده شده كه دست نخورده باقي مانده و استفاده نشده است!

ملکشاهی نماينده مردم خرم آباد و چگني در مجلس شوراي اسلامي در گفت و گو با هفته نامه بامداد لرستان با اشاره به این خبر خواستار عزل عوامل هزينه نشدن بودجه ها در لرستان شد. ملکشاهی ضمن تمجید فراوان از رییس جمهور اعلام کرد تقاضاي ما به عنوان نمايندگان مردم آن است كه با قاطعيت با اين عوامل برخورد و مقصرين را در هر مقام و جايگاهي عزل نمايند تا هشداري باشد براي ديگران كه مصوبات دولت محترم روي زمين نماند .

اما به فاصله اندکی از انتشار این خبر نامه ای از سوی مجمع نمایندگان استان لرستان منتشر شد. و  جالب اینکه این بار ملکشاهی راد در این رابطه خبر داد و  گفت: در این نامه به 2 نکته اشاره شده است که اولا این بودجه ارزی بوده و شامل مسائل و بودجه های عمرانی نمی شود و این بودجه در اختیار مسئولین استان نیست و در اختیار وزراست . دوم اینکه این بودجه ارزی هنوز به استان لرستان تخصیص نیافته است.

حال شما پیدا کنید پرتقال فروش را! البته من که بعید میدانم نگارندگان این نامه برای رفع تکلیف از مسئولان استان بی دلیل این مسئله را تکذیب کرده باشند در حالیکه در خبر 20:30 به گفته احمدی نژاد استناد شده بود. در هر حال ما ماندیم و این سئوالهای پرجواب و بی جواب که آیا

رییس جمهور یک مملکت پشت تریبون رسما دروغ گفت؟

آیا

نمایندگان یک استان برای حفظ آبروی مسئولان مربوطه آبروی رییس جمهور را بردند؟

و اصلا چرا

یک نماینده بی اطلاع از اوضاع و احوال دور و برش روزی یک موضع میگیرد و تند و تند مصاحبه میکند؟ روز اول " ما به عنوان نمایندگان مردم تقاضای عزل عوامل را داریم" و روز بعد "اولا بودجه ارزی بوده نه برای عمران دوما همان هم هنوز نرسیده"

بجای همه این اظهارنظرهای عجولانه و بعضا دور از واقعیت و بلوف های دل خوش کنک بهتر نیست به وضعیت اسفبار بیکاری در این استانِ مملو از طرح های رهاشده، چاره ای اندیشیده شود که با عنوان بیکارترین استان از آن یاد نشود، آنهم در یک کشوری که خودش کم آماری در بیکاری ندارد! چرا که این وعده ها، این آمار، این ژست های توخالی برای لرستانی ها مانند دیگر مردم ایران که هر روز سفره شان خالی تر میشود، نان و آب نمیشود!

امروز ,ویدیویی برایم ایمیل شده بود که در توضیح آن نوشته شده بود این دخترک شش ساله که در اثر تصادف دوپایش شکسته شده و در بیمارستان عشایر خرم آباد بستری است، که در اثر احساس درد پا و همچنین بدن درد ناشی از عدم مصرف کراک حال مناسبی ندارد! نوشته بود خواهر این دخترک بی مادر که پدرش او را معتاد کرده گدایی میکند و در این ویدیو برای خواهرکش فندک گرفته بود برای مصرف کراک آنهم در بیمارستان!!! ویدیو را اینجا آپلود نمیکنم چون به صحت آن مطمئن نیستم. اما قطعا به این واقعیت باور دارم که در ایران خصوصا لرستان اعتیاد بیداد میکند!

تا جاییکه بدرستی تیتر مقاله ای میشود کشتار خاموش دیگر در لرستان و خبر از بیشتر شدن زنان معتاد در این استان همچون دیگر نقاط ایران میدهد. آنهم در استان سنتی که سیگار کشیدن زن هنوز مد نشده و اتفاقا عرف اجتماعی خلاف آن است. اما با اینحال یادم می آید که چندسال پیش هم مدیر مدرسه راهنمایی برای مادرم از وجود حشیش در بین دختران مدرسه گفته بود که کم نیست!!!

برای من که آنجا زندگی کرده ام و صحنه های آشنایی از درد بیکاری، فقر، اعتیاد در سر دارم این اخبار و نظرها مهم نیست. مهم آنست که عصرها از چهارراه بانک گرفته تا خیابان سرچشمه گوش تا گوش پاتوق جوانان بیکارِ خسته از روزگار نباشد که ترافیک انسانی روی ترافیک ماشینها سفید کرده! برای من مهم این است که کارگران درمانده ای که از سر ناچاری برای گفتن دردشان سر از خیابان جلوی استانداری در می آورند لت و پار نشوند. و مهمتر این است که اصلا دردی نباشد که برای گفتن اش پیراهنی خونی شود، شخصیتی لگدمال شود و صدایی خفه! برای من مهم این است که پسربچه دبیرستانی فلانی را اتفاقا روز اول مهر در حال تزریق آنهم در کوچه ای به آن عریض و طویلی نبینم که بالاخره پدرم بفهمد این سرنگهای خونی کنار درختچه در خانه از کجا می آید! برای من مهم این است که چهره این مردم را هربار خسته تر و پژمرده تر از قبل نبینم…. نهایت اینکه

کلام آخر : مسئولان محترم! لطفا به جای ارائه اخبار شادی بخش، آمار رویایی و تصویر آینده ای خیالی درد لرستان را بعنوان یکی از نواحی محروم جدی بگیرید گرچه درد نواحی غیرمحروم هم خیلی توفیری ندارد! و اصلا اصل شکایت اینست که چرا لرستانِ محروم؟

بازخوانی؛ زنی که حق حضانت کودکش را می خواهد

بازخوانی مصاحبه ام با زنی که با وجود تمام مشکلات، همه فکر و ذکرش گرفتن حق حضانت دختربچه اش بود. هنوز بخوبی چهره مضطرب اش را به یاد دارم. با صدایی که میلرزید میگفت:” زنی که قرار است نامادری دخترم شود رئیس این باند (باند زنان فاسد) به شمار می رود. زنی است که همه اجتماع ما می شناسندش ! چطور می توانم دختر دسته گلم را دست چنین زنی یا چنین پدری بدهم؟!…”

این مصاحبه بهمن ماه 87 در سایت “مدرسه فمینیستی” منتشر شد.

cbbb6fd0bcfa77d27e85ec823ce24b7d

صدای بلند مرد از چند قدمی مغازه شنیده می شود. او را به عنوان مالک این مغازه تنگ و کوچک می شناسم. بیرون منتظر می مانم و خودم را با دیدن چیدمان ویترین سرگرم می کنم. دلم به حال اکرم می سوزد، زنی که در طول زندگی چیزی جز سختی به خود ندیده است. پس از فوت همسرش مجبور به ترک تحصیل از دانشگاه و بازگشت به شهرستان شد تا یک تنه بار مسئولیت دو فرزندش را به دوش بکشد. با قدرت، وارد بازار کار شد تا جوابگوی نیازهای خانواده سه نفره شان باشد. اما عرف اجتماعی و سنت او را به دام زندگی مشترکی انداخت که امروز به بزرگترین مشکل زندگی اش تبدیل شده است. در همین رابطه قرار است با او گفتگو کنم.

این افکار در ذهنم مرور می شوند که باز صدای مرد در گوشم می پیچد. اولتیماتومی برای تخلیه هرچه زودتر مغازه می دهد و بیرون می آید. به او سلامی می کنم و به سرعت وارد مغازه می شوم...

وقتی با چهره خسته اش روبرو می شوم می خواهم گفتگو را به وقتی دیگر موکول کنم اما مانع می شود. بنابراین شروع می کنیم.

در ابتدا توضیح دهید با میل خودتان ازدواج کردید یا خیر؟

من سال 78 علی رغم میلم از طرف خانواده ام مجبور به این ازدواج شدم. قوانین حاکم بر اجتماع باعث شد که خانواده ام با این استدلال ها که ازدواج نکردنم گناه دارد و نباید تنها باشم چون این کار حرام است و ازدواج دینی است بر گردنم ... خلاصه با این عنوان مرا مجبور به این ازدواج کردند... اما الان به همه ثابت شده که با این طرز فکر نه تنها به من کمکی نکردند بلکه فقط مشکلی بزرگتر به مشکلاتم اضافه کردند.

الان که در شرف طلاق هستید چه احساسی نسبت به سالهای زندگی مشترکتان دارید؟

ببینید، امروزه با توجه به قوانین و شرع حاکم، ازدواج زن و مرد مثل ازدواج میش و گرگه! که همه چیز به نفع مرد تمام می شود. زن فقط برای ورشکستگی ها، برای مشکلات جسمی و روحی، بیماریها، و تنگدستی های مرد است. اما همین که مرد دستش به دهنش رسید و از این مشکلات گذشت، زن دیگر معنا ندارد. می رود سراغ یک زن دیگر، تازه و جدید.

در طول زندگی مشترک بیشتر تصمیم گیریها بر عهده شما بوده یا همسرتان؟

من همیشه مقابل عمل انجام شده قرار می گرفتم. یعنی باید تاوان چیزهایی که خبر نداشتم را پس می دادم. یکی همین که به خاطر چک های بی محلی که همسرم می کشید، خب محل کار من مشخص بود طلبکارها به من مراجعه می کردند. من هم از ترس آبرو مجبور بودم این چکها را عوض کنم و به مرور بپردازم.

چطور شد که تصمیم به جدایی گرفته اید؟

این تصمیم را 5 سال قبل هم گرفتم اما به دلایلی منصرف شدم. ای کاش همان موقع که دخترم کوچکتر بود جدا می شدم. آن موقع دو سال و نیم اش بود، در واقع دوران ناآگاهی اش. دوری پدر را کمتر احساس می کرد. می توانستم کاری کنم که با شرایط راحت تر کنار بیاید و کمتر استرس این روزها را درک کند.

5 سال قبل وقتی سرکار بودم، دسته چکم در خانه جامانده بود. همیشه ساعت ورود و خروجم مشخص است، ساعت یک ربع به نه از خانه بیرون می روم و یک ظهر برمی گردم. آن روز سرزده برگشتم. طبق عادت همیشگی آهسته در را باز و بسته کردم. وقتی وارد شدم دیدم توی رختتخواب خودم زن معتادی که در محله مان همه او را می شناختند پیش شوهرم است. تمام بدنم می لرزید. چنان شوکه شده بودم که هیچ کاری از دستم بر نمی آمد و هیچ چیز به ذهنم نمی رسید. بلافاصله به آشپزخانه رفتم. هردو من را دیدند. خیلی سریع رفتند. در واقع من خروجشان را ندیدم.

به دادگاه مراجعه کردم، شکایت کردم. اما شهادت من، قبول نبود. برای دادگاه باید این عمل اثبات می شد آن هم نه به شهادت منِ زن! من می خواهم بپرسم آیا پست ترین و بی پرواترین انسانها در حضور چند نفر، این کار را انجام می دهند؟!!! منی که شریک غم و غصه هایش بودم، منی که همیشه باید سازنده زندگی باشم، منی که مرد از دامانم به معراج می رود. نمی توانستم طبق آنچه که دیده بودم، آنچه که به سرم آمده بود، شاکی باشم و اثبات کنم.

گفتید آن موقع از تصمیم تان منصرف شدید، اگر ممکن است علت انصراف تان را از تصمیمی که گرفته بودید توضیح دهید.

همان موقع یک آقایی در دادگاه به من گفت: «زن به این زیبایی! طلاق که گرفتی بیا صیغه من شو!» همان موقع دیگر نخواستم پایم را به دادگاه و اینجور جاها بگذارم.

کاش اینها اصلاح می کردند. آن آقا هم دارد، از قانون بهره می برد. قانونی که دست اش را باز گذاشته که با قدرتی که دارد هرجور که می خواهد احساسش را، هوس اش را به زبان بیاورد و به همین راحتی زندگی زن تنهایی مثل من را یا به لجن بکشد یا او را مجبور به برگشت به زندگی خفت بارش کند. اما آیا من هم می توانستم احساسم را بگویم؟ لااقل حرفی بزنم که دلم خنک شود؟ نه ! آن موقع می شدم متهم.

علت تصمیم مجددتان بعد از پنج سال برای جدایی چیست؟

همسرم قصد ازدواج مجدد دارد. حاضر به پرداخت هیچ حق و حقوقی هم نیست. از اینها مهمتر، حضانت بچه را هم می خواهد. در واقع به این وسیله می خواهد از زیر این حقوق شانه خالی کند... قرار است مهریه ام را هم اجرا بگذارم گرچه می دانم فردا می گویند، آقا ماهی یک ربع سکه بدهد. با اینکه الان بوسیله همان زنان «فاسد» توانائی مالی اش هم خوب شده. حتی نفقه هم نمی دهد. چطور توانایی مالی دارد که هر روز ماشین عوض کند، امروز پیکان را با پژو عوض کند، فردا با سمند ... اما به من و بچه ام که می رسد ندارد؟! اصلا گیریم که من سرکار نبودم. تکلیف چه بود؟! پول سرویس، خوراک، پوشاک و نیازهای بچه ام را از کجا باید می آوردم؟ من همین الان هم کلی مشکی مالی دارم که هر روز بزرگتر می شوند. روز اول به دختر نمی گویند که فردا که با این آقا به عسر و حرج رسیدی یک ربع سکه بهت می دهند.

الان در چه مرحله ای از پروسه طلاق هستید ؟ چه مشکلاتی بر سر راه دارید؟

من الان اثبات ترک انفاق کرده ام: "استشهاد محلی کن، شاهد بیار، بازجوئی پس بده، دادگاه برو، پاسگاه برو..." همه اینها را انجام داده ام اما هنوز تعیین نکرده اند که "آقا بیا به خانواده ات ماهی ایتقدر خرجی بده"

اما مشکل عمده من حضانت دخترم است. الان دخترم هفت سال و نیم اش است. طبق قانون حضانت به پدر می رسد. حالا این پدر کلاهبردارِ همیشه فراری، که تازه هوای کس دیگری را هم در سر دارد، شده پدر! من هم مجبورم از بچه ام دفاع کنم. از دادگاه خواستم استعلام کند تا معلوم شود استحقاق حضانت را دارد یا نه. اما استعلام نکردند، به چه بهایی نمی دانم. وکیل ام می گوید با پارتی بازی به اینجا رسیده که تا به حال حضانت بچه را توانسته بگیرد. خب من نمی خواهم بچه ام هم به روز خودم بنشیند. اقداماتی کردم. فهمیدم که همکاری یک مسئول در دادگاه یا یک قاضی با چنین مردان شیادی باعث می شود که آینده یک بچه بی گناه بهم بریزد. به هر سختی که بود وکیل ام استعلام ها را درآورد و وارد پرونده کرد. قاضی مخالف بود. قبلا استعلام را راحت تر می دادند اما الان فقط به وسیله شعب مربوطه انجام می شود. حالا که این استعلام ها را وارد پرونده کرده ایم دوباره دعوی جدید حقوقی برای حضانت کرده ام. باید عدم صلاحیت را اثبات کنم و حضانت را به دست بیاورم و می آورم اگر خدا بخواهد.

استعلام ها در چه ارتباطی بودند یا به عبارتی دیگر به چه علت همسر شما صلاحیت داشتن حضانت را ندارد؟

تا حالا که دو سه تا از استعلام ها را درآورده ایم. یکی استعمال و حمل مواد مخدر و دیگری رابطه نامشروع و یکی هم 18 فقره چک بلامحل که مدت زندانی دارند. این آقا تا به حال سه بار در حین جابجائی زنان «فاسد» در سطح شهر دستگیر شده و هر سه بار به این عنوان که من راننده ام و اینها را نمی شناسم این اتهام را رد کرده و جالب اینکه یکبار هم در آن خانه دستگیر شده. اما ازش پذیرفته اند، چرا؟! مگر می شود؟ چرا برای راننده دیگری این اتفاقات نمی افتد؟ چون در این استان ما، متاسفانه روابط بر ضوابط استیلا دارد. سفارشی به ... یا یک تلفن می تواند سرنوشت یک خانواده را در عین بی گناهی عوض کند. قانون زیر دست این روابط ذلیل شده است.

زنی که قرار است نامادری دخترم شود رئیس این باند به شمار می رود. زنی است که همه اجتماع ما می شناسندش ! چطور می توانم دختر دسته گلم را دست چنین زنی یا چنین پدری بدهم؟! من به عنوان قربانی این قوانین چه خودم، چه دخترم دارم حرف می زنم. نمی گویم که همه حق را به زن بدهند.نه , من دارم از قانون انتقاد می کنم. باید حضانت از روز اول مساوی باشد. اگر زنی صلاحیت اخلاقی نداشت بچه را به مرد بدهند و اگر مرد صلاحیت نداشت به زن بدهند.

به نظرتان چه چیزی باعث شد که همسرتان قصد ازدواج مجدد داشته باشد؟

اگر مردی هم قصد ازدواج مجدد نداشته باشد قانون و شرع حاکم این حق را به او می دهد و اینجوری وسوسه اش می کنند. این مسئله برای خیلی از خانواده ها پیش می آید.

گاهی بعضی از مجریان قانون هم وقتی وارد زندگی مردم می شوند و درد دل شان را می شنوند، می بینند چطور به خاطر تصمیم گیری غلط یک مرد بر اساس هوی و هوس اش یک خانواده از هم می پاشد دلشان می سوزد. می گویند چاره ای نداریم. آنها هم به نقص قانون معترفند.

به عقیده شما اینکه صدا و سیما به نوعی تعدد زوجات را تبلیغ می کند چه تاثیری می تواند بر روند چند همسری داشته باشد؟

من فکر می کنم خود مسئولانی که چنین قوانینی را وضع کرده اند واز آن دفاع می کنند عامل گسترش این مشکل هستند. همین مسئله صیغه که اهل تسنن آن را قبول ندارند، بدترین ظلم در حق خانواده است. مگر زن دائم چه عیبی داشت که زن صیغه ای هم به میان آمد؟! قوانین، شرع در برابر بچه ای که به پدرش وابسته است و روزها و شب هایی که مرد هوسباز پیش زن دیگرش است، کلی مشکل روحی برایش ایجاد می شود، چه جوابی می دهد؟!... صحبت هایی که اینها می کنند غلط است. حداقل توی این دوره و زمانه ما غلط است. این عدالت است که بچه من از من چیزی بخواهد و من نداشته باشم اما پدرش بهترش را برای زن جدیدش تهیه کند؟ بعد هم قانون در مقابل، گناهی که شوهرم در حق بچه ام کرده را نادیده می گیرد و می گوید بچه مال خودت، ببر بندازش زیر دست نامادری. آدم نمی تواند دو روز از بچه ی خواهر یا برادرش نگهداری کند چه برسد به بچه زنی که رقیبش بوده. بیایند مهر به خانواده را، سالم زندگی کردن را تبلیغ کنند. نه اینکه تو مردی می توانی چند زن بگیری و بچه هایت را بدبخت کنی.

در این میان بچه های ازدواج موقت هم هستند که وضعیتی شاید بدتر هم داشته باشند.

بله، دقیقا. آنها که دیگر تا همین اواخر هویتی هم نداشتند که حقوقی داشته باشند. من بچه حاصل از صیغه دیده ام که تا شش سالگی شناسنامه هم نداشته.

به مسئله خودتان برگردیم. شما در مورد موقعیتی که به واسطه طلاق از سوی اجتماع برایتان حاصل می شود فکر کرده اید؟ در مورد برخورد خانواده، دوستان، اقوام ...

بستگی دارد ببینیم آن زن چطور زندگی می کند. فکر کنم زنی باشم که از عهده تمام مشکلات بربیایم به جز اینکه در مقابل خانواده ام قرار بگیرم. پس مجبورم با خانواده ام قطع ارتباط کنم، چون نمی خواهم در مورد زندگی ام دوباره تصمیم بگیرند. به نظرم هرچه زن مستقل تر باشد بهتر می تواند تصمیم بگیرد.

نظرتان در مورد کمپین یک میلیون امضا و تلاشی که در جهت اصلاح قوانین تبعیض آمیز بین زن و مرد شکل گرفته چیست؟ اینکه به عنوان مثال قوانینی همچون طلاق اصلاح شود یا اینکه قانون تعدد زوجات لغو شود چه تاثیری بر سلامت جامعه خواهد داشت؟

این کار یک کاری است که اگر به ماهیت اصلی اش برگردد و در مجلسی که همه اش تبعیض است اثرگذار باشد، بسیار خوب است. عاملینی که می خواهند این امضاها را ارائه بدهند باید خودشان به بالاترین درجه از آگاهی رسیده باشند که در مقابل آنها بتوانند واکنش مناسب را داشته باشند. باید تبعیض بین زن و مرد از بین برود.

بیانیه های توخالی!

images (1)

بحث درگیری ارتش عراق با اشرف نشینان چنان نقل محافل مجازی شده، که این حرارت دفاع یا محکوم کردن هر طرف ماجرا به سختی جایی برای گردش اخبار روز میدهد. جالب اینجاست که با سکوت هم نمیتوانی کمکی به گستردگی معقول این ماجرا بکنی چون سکوت هم محکوم است!

برای همین جز یکی دو بحث کوتاه فکر کردم اگر نظرم را یکبار اینجا بنویسم شاید بهتر باشد.

خودم حس میکنم این روزها تبدیل شده ام به موجودی همیشه ناراضی و منتقد که در هیچ دایره ای نمی گنجد و این شاید در دراز مدت نوعی انزوا برایم بهمراه داشته باشد. اما هر روز که میگذرد بیشتر به این باور میرسم که ایراد کار ما ملت ایران تک بعدی نیست. ایراد کار ما برای ساختن مملکتی آنچنانی خیلی گسترده تر و عمیق تر از این حرفهاست. به هر طرف که نگاه میکنی، کم یا زیاد دم این ایراد را می بینی که بیرون زده!

مثلا در همین ماجرای اشرف بازهم چماق کلام چنان بر سرت می کوبد که گویی بویی از انسانیت نبرده ای و این ننگ جز با مردن ات پاک نمیشود. من مانده ام با اینهمه روحیه دموکرات چرا ما هنوز اینجای کاریم؟ تا دلیل بیاوری که چرا بیانیه امضا نمیکنی یا حرفی برای گفتن نداری، ادبیات حقوق بشری راه نفست را تنگ میکند:” دفاع از حقوق بشر انتخابی نیست.”

من هم قبول دارم که این حرف یک اصل است. حتی بیشتر از بازگوکننده این اصل معتقدم و اتفاقا برای همین است که دلم نمیخواهد تا وقتی که قادر به رعایت این اصل ظریف نشده ام، لاابالی گونه دل خوش باشم که همه جا جلوی اسمم بنویسم ؛ فعال حقوق بشر! پس فکر میکنم تا اینجای کار، یک درجه توفیر دارم به آن فعال حقوق بشر انتخابی و مدعی که با یک جمله سیاسی پس ذهنش، بشر مورد نظر را انتخاب میکند برای دفاع! اگر نخواهم مثالی از مردم فلسطین بزنم که دوستان را خوش نیاید، حداقل مثالهایی از شکنجه و زندانی شدن انسانهایی در درون اشرف که میتوانم بزنم که تاب شنیدن داشته باشند! یعنی هر بشری، بشر نیست؟ و مهم است که ضایع کننده حق که باشد؟!! پس من شخصا هیچ حقی برای همانها که فعالیت حقوق بشر انتخابی دارند، قائل نیستم که با ژست های تنفر برانگیزی طوری در برابر حتی سکوتِ امثال من موضع بگیرند که انگار با یک «جانی بالفطره» و یا با درجه ای تخفیف، با یک «احمق» طرفند!

و اما بحث اصلی؛

مسلما هیچ انسانی از کشته شدن انسان ها خوشحال نمیشود. حداقل انسانی با روحیه سالم و طبیعی با کشت و کشتار لبخند ژگون نمی زند! اما مسئله اینجاست که چندوقت پیش هم نیروهای عراقی با توسل به زور خواستار تخلیه اشرف شدند و بعد سروصدا ها خوابید. و عراق در طول این مدت بارها و بارها بر این موضوع تاکید کرد که این گروه باید از خاک عراق بیرون بروند. در همان زمان یادم هست که بازهم همین بحث ها بود که به نیروهای غیرمسلح نباید حمله نظامی کرد و عراق موظف به حفظ جان اشرف نشینان است. همین بحث ها که عراق باید صبر کند تا این افراد به کشور امن منتقل شوند. اما دیدیم که چنین نشد و تا عراق دست نگه داشت همه موضوع را فراموش کردند.

من جای یک نکته اساسی در همه بیانیه هایی که دولت عراق را محکوم کردند، خالی می بینم. در واقع فکر میکنم بدون این نکته این بیانیه ها واقعا توخالی است. این متون و این محکوم کردن ها عین این می ماند که عده ای سراسیمه از وسط موضوعی وارد شده باشند و یکطرفه فقط یه یک سر دعوا تشر بزنند! بیانیه پشت بیانیه، اما دریغ از انجام وظیفه...

ببینید، موضوع خیلی ساده است

اولا باید حق دولت عراق را به رسمیت بشناسیم که موظف به برقراری امنیت داخلی و روابط دیپلماتیک سودآور برای ملتش است. در این راستا مسلما وجود گروهی تروریستی با ویژگی های این چنینی که بعد از سرنگونی رژیم صدام حتی به عنوان اپوریسیون وارد عرصه سیاسی عراق هم شده اند! غیرعادی است. در واقع این گروه به دولت نوپای عراق اجازه نمیدهد که حق حاکمیت خود را اعمال کند و مسلما که عراق حق دارد خواهان خروج شان باشد.

دوما فراموش نکنیم این سازمان همیشه از ابزار خشونت برای بقا و حفظ تفکر پوشالی اش بهره گرفته است و حتی در مواقعی از پروژه «قربانی سازی» هم استفاده کرده است. اینکه افراد خودسوزی میکنند یا خود را جلوی خودروهای عراقی می اندازند و با معزهای شتشو شده و تهی از منطق شان برای حفظ خاک اشرف برای خواهر مریم شان خود را در تیررس کشته شدن قرار میدهند و حتی اینکه برای اجرای این طرح نفرت برانگیز و فاجعه بارِ «قربانی سازی» حتی مجروحین از دریافت درمان و دارو خودداری میکنند تا بلکه کشته شوند و این دِین دیکته شده را به سازمان شان ادا کنند!!! و کلی رفتار عجیب و غریب از این دست را نمیتوان انکار کرد.

سوما باید به این نکته توجه کرد که چرا تا الان با این گروه تروریست بعد از سرنگونی پدرخوانده شان (صدام) برخورد قانونی نشد؟ واقعا قدرتی برای به محکمه کشاندن اینها نبود؟ از نظر من واقعیت این است که قدرتی بود اما استفاده ابزاری از این سازمان برای پیشبرد اهداف همان قدرت (ها) این امر را محقق نکرد. ..محاکمه نمی شوند البته تا روزی که تاریخ انقضاشان سر برسد که شاید همین امروز باشد! شاید امروز همانهایی که از این گروه رسما به عنوان راه حل سوم علیه جمهوری اسلامی یاد میکنند و در توهمات شان اشرف را سمبل آزادیخواهی ملت ایران میدانند، بالاخره یکبار هم شده در حق دیگری بدون چرتکه اندازی، دموکرات عمل کنند.

در نهایت اینکه راه حل اساسی و انسانی برای اشرف این نیست که از وسط ماجرا وارد شده و یک تنه عراق را محکوم کرد. راه حل این نیست که عراق صبر کند تا در آینده شاید این افراد از حفظ خاک اشرف برای خواهر مریم شان! کوتاه بیایند.

راه حل فراخواندن نهادها و سازمان های بین المللی مبارزه با تروریسم برای پایان دادن به این غائله و خارج کردن این افراد از اشرف و محاکمه در دادگاه عادلانه است.

آنها که دستشان به خون آلوده است محکوم و زندانی شده و آنها که تبرئه میشوند سازمان ملل به کشور امن یا ایران (طی شرایطی) برگرداند. این راه منطقی و به واقع انساندوستانه ای است که وظیفه نهادهای حقوق بشری است. این راه نجات نیروهای ناراضی و به بند کشیده شده در اشرف هم هست که به نوعی نابود شده اند. و حتی دفاع از حقوق انسانهایی که به دستور سران و به دست افراد این سازمان ذبح شدند هم محسوب میشود. مگر نه اینکه آنها که کشته شدند هم انسان بودند و مادران جگرسوخته شان حقی دارند؟

این نکته ای هست که باید محور اصلی اینهمه طومار صادر شده قرار میگرفت که "بیایید فکری به حال انسانها و انسانیت های برفنا شده بکنید! "