کاش امروز تسلای خاطر میر باشید!

org-z1301512460d25d34961382559d7984f1ca0c3c5eab1da930ab

 

«میرحسین، هاردادی؟ نیه گلمیر؟»

پدر، روزهای پایانی عمر را درحالیکه بی تاب فرزندش بود سپری کرد، در حالیکه با صدای میرمحمود به جای فرزند در حصرش، آرام میگرفت... سزاوار نبود که صدای حق ملت شدن چنین تاوانی داشته باشد…. سزاوار نبود!

پدر میر ما گلایه به حق می برد از این بیداد و داد خواهد آورد به دادگر هستی…

دل پردرد میر از این درد را مرهمی نیست! خدایا صبرش ده

در این یکسال و اندی، خدا میداند که هیچگاه هیچگاه جایی ننوشتم یا نخواستم و حتی تشویق نکردم که شمایی که امروز ایران هستید، حضور در راهپیمایی یا مراسمی داشته باشید چرا که بر این باورم وقتی من نیستم حقی برای گفتن در این باره را نیز ندارم. اما امروز برای دل بی تاب و پر درد میرحسین، بی تابم و برای اولین بار مینویسم، کاش

کاش امروز تسلای خاطری برای میر باشید!

بهار بهارِ دیگر آنجا خواهم بود

ciliegi_big

باز هم عید !

این چهارمین عیدی است که لحظه تحویل سال سفره هفت سین نداریم و در غمی شکننده دست و پا میزنیم. این چهارمین عیدی است که روی مهربان مادرم را نمی بوسم و دست بر گردن پدر حلقه نمیزنم. این چهارمین عیدی است که کسی نیست با او “عیدت مبارک” را هی تکرار کنم و آرزوهای شیرین …

وقتی دوری راه، وجب به وجبش روی شانه ام سنگینی میکند، وقتی دلم تنگتر از همیشه میشود، وقتی بیشتر از همیشه، هر لحظه را با عزیزانم در رویا سیر میکنم؛ انگیزه ای برای رسیدن به هدف و درس ندارم!

اما این تصویر چشمان شاد پدر و مادرم است که جان خسته تکاپو میگیرد برای رسیدن به مقصد…

غم دو بهار دیگر را در دل آب میکنم تا پشت تلفن بخندم و تبریک بگویم!

دو بهار دیگر دوام خواهم آورد تا شاد کنم معشوقه های هستی ام، پدر و مادرم را.

دو بهار دیگر هم اینجا می مانم تا بهار بهار دیگر آنجا بمانم و خدمت کنم به آنها که دوست شان دارم…

 

28 اسغند 1389 (19 مارس 2011) - مانیل

“من اصلاح طلب هستم” یعنی چه؟

e9cb1ebb1c0c0ab1ac438fd7746633b0

روزهایی است که اختناق دو سره شده است. آنها که امروز سوار بر قدرت میتازند و آنها که خواهان برندازی هستند. روزگذشته دوست خوبم مهدی محسنی جمله ای کوتاه با عنوان «من اصلاح طلب هستم» بر صفحه فیس بوک خود نوشت.  

وی در واقع این جمله را بعنوان واکنشی در برابر کسانی که در پی تغییرات خشونت امیز هستند و جز انتقام به چیز دیگری فکر نمی کنند نوشت.

به گفته خودش برای مرزبندی با کسانی که با دستبند سبز پشت سر نئو محافظه کاران امریکا برای حمله نظامی به ایران نقشه می ریزند. مرزبندی مشخص با براندازانی که می نویسند ایران را از وجود بسیجی و اخوند پاک می کنیم و مرزبندی با گروه تروریستی مجاهدین.

این حرکت وی روی وال بسیاری از دوستان از جمله بنده شکل گرفت. طبیعتا این جمله با کامنتهای موافق، مخالف و حتی بعضا سرشار از عصبانیت پاسخ داده شد.

در پاسخ به دوستانی که من را با نوشتن این جمله به نفی دیگران متهم کردند کامنتی مفصل نوشتم که آنرا اینجا هم ذکر میکنم. چرا که مدتهاست بدنبال فرصتی بودم که این را برای خیلی ها توضیح بدهم که گاها کنایه های شان را بوضوح دریافت میکنم.

این مطلب را به عنوان تاکید برای دوستان غیراصلاح طلب مینویسم و لاغیر.

اول از همه دوست دارم اینجا اینرا بگویم چرا تا این حد نسبت به این واژه یعنی اصلاح طلبی حساسیت بالاست؟ چرا وقتی در صفحه کسی می بینیم نهضت آزادی، یا کمونیست و .... هیچوقت اینطور موضع گیری علیه اش با ادبیات له کننده نمی بینیم؟

ایراد کار کجاست؟ من فکر میکنم بعضا معتقدند اصلاح طلبی تنها در احزاب اصلاح طلب خلاصه شده است، فکر میکنند اصلاح طلبی تنها یعنی یک سر قدرت حاکمیت ایران، اصلاح طلبی یعنی فرصت طلبی یعنی سودجویی و....

اما واقعا کرانه دید ما همین قدر است؟

چرا به خود حق میدهیم که رسما اعلام کنیم من خواهان انقلاب هستم. من خواهان تغییر فوری و فوتی رژیم هستم و کلی هم دوستان به به و چه چه و تایید میکنند؛ اما اگر دیگری گفت من خواهان اصلاحات هستم بلافاصله باید له شود و اتفاقا از دایره خودی های آنطرفی بیرون گذاشته شود!!! ما حتما باید یک جایی خودی حساب شویم یا خودی حکومتی یا خودی اپوزیسیون! این چه رسمی است؟

اگر من بر خلاف شما معتقد باشم که اصلاحات در تمام ابعاد این مملکت ابتدا از فرهنگ من و شما و بعد سیاست و زمامداری باید شکل بگیرد آیا خط کش دست گرفته ام و شما را نفی کرده ام؟

من واقعا درمانده ام از اینهمه .... ! من نه اصلاح طلبی لنگه کواکبیان بوده و هستم و نه انقلابی روشنفکری مثل شما!

من منم. من کسی هستم که ریشه تمام بدبختی های مملکتم را در این فرهنگ استبداد زده میدانم. من کسی هستم که از ابتدا همه را دیدم، با همه بودم رشد کردم و امروز به این که نوشتم معتقدم. من کسی هستم که جذب حزب جوانان کمونیست (مدت بسیار کوتاهی) شدم و با یک قانون اساسی پیش نویس شده، از کمونیست بریدم. من کسی هستم که غرق ملی گرایی شدم اما ملی گرایان سودجو با آرمان تخیلی شان من را از آنها دور کرد. من کسی هستم که خواستم بدور از سیاست تنها فعال اجتماعی باشم اما شرایط این اجازه را نه تنها به من بلکه به هیچ ایرانی با دغدغه آینده مملکت و مردم اش نداد.

و امروز معتقدم هیچ جایگزینی در حال حاضر برای جمهوری اسلامی وجود ندارد. این را از روحیه مستبد آنهایی درک کردم که دایره خودی دیگری پشت مرزهای حکومتی برای خود کشیده اند. من هیچ فرقی بین اپوزسیون و فرهنگ و روحیه حاکم برآن با جمهوری اسلامی نمی بینم. اما با تمام اینها دموکراسی را میپذیرم و اگر فردا روزی بنابر رفراندومی باشد به یک رای خود قانع ام و برای کسب آرا دیگران دست به تخریب و حمله نمیزنم!! من با این ایده نه کسی را با خط کش کنار زده ام و نه کسی را نفی کرده ام.

همیشه و همیشه گفته و نوشته ام من همه افکار متنوع کما خودخواهانه را محترم میدانم به جز آنها که دست به اسلحه می برند. اینرا به چه زبانی باید بازهم بگویم واقعا عاجزم….”