روزی سیاه آغاز شد ...
نفس هایی که قطع شد و جانهایی که دیگر جان نیست، روح است...
اولین ایمیل که باز کردم خبر مرگ انسانهایی بود که انسانها جان شان را ستانده بودند و این غم انگیزترین روزی بود که آغاز شد
این اعدام ها شرایطی را مهیا کرد که قابل تامل است. همه معترض همه ناراضی همه خسته و همه عصبانی. همه مدعی قهرمانی و همه محکوم به خیانت به انسانیت.
در این اوضاع مرده ها جان گرفتند و باز شعارهای تکراری و فریادهای خونبار
سکوت های بیرحمانه که در برابر نوعی دیگر از سکوت که خائنانه است به چشم نمی آید و این بلواهاست که قهقه های ناجوانمردانه آنان که در هراس خرداد پرحادثه بودند را به گوش مان میرساند و صدایت را جایی نمی شنود و تو سکوت میکنی
سکوت میکنی چون هر چه بگویی خائنی، بزدلی، مزدوری.
همه در هم میپیچند. حتی آنها که حرفشان یکیست. حتی آنها که قرار بود در کنار هم باشند برای تمرین دموکراسی. و چه موذیانه کلاس این درس را تعطیل کردند و محصلانش را پراکنده
به هر سو نگاه میکنی جای تو نیست. نگاههای سرزنش گر که تو حامی تروری، کنایه های آزاردهنده که تو بی اعتنا به انسانیت، فحشهای قبیح که تو فلان و فلانی و درنهایت تنها تو خائنی و تنها
آنچه در این میان فراموش شده است کاوه آزاد نشده حتی با تودیع وثیقه، انتقال زندانیان سیاسی به زندانهای کرج، تعطیلی های بی دلیل و شاید مرموز ، احکام زندان که تند تند صادر میشوند و از همه مهمتر اینکه «اگر جان را خدا دادست، چرا باید تو بستانی؟»
شیشه های سفارتخانه را شکستن میشود تلاش برای آزادی و از طرفی سکوت در برابر اعدام میشود موضع منطقی در برابر تروریست و هرچه در کیفرخواست آمده حقیقت محض!
کسی بر این تحولات یک ساله رحم نمی کند و از دیگری جدا میشود. تیتر خبر اصلاح طلبان فرزاد را عامل گروهكهای ضد انقلاب میداند که این یعنی تایید و یا سکوت در برابر اعدام . از طرفی موسوی ، خاتمی و کروبی باز همان آخوندهای شیاد بی عمامه و با عمامه میشوند که آهای مردم گول اینها را نخورید! سبزها بروید کنار که ما سرخها آمدیم
عضویت پژاک میشود آنچه که اگر نبود نامی از من ِکرد باقی نمی ماند! و پست خبری با این عنوان که « زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج طی مراسمی یاد 5 جان باخته راه آزادی را گرامیداشتند » ، از سوی یک اصلاح طلب با این واکنش روبرو میشود : «پنج جان باخته راه آزادی؟ از شما انتظار دیگه ای می رفت ... بمب گذاری، ترور و آزادی خواهی؟...متاسفم»
و اینجاست که تو می مانی و این فکر که چرا اعدام؟ و با این جمله که هر بار بر دهانت می خشکد : «اگر جان را خدا دادست، چرا باید تو بستانی؟»
تو می مانی و این هراس از طولانی بودن راه. راهی که باید طی شود تا همه جامعه ما درک کند اعدام نه! درک کند خشونت به آزادی نمیرسد. درک کند همه ما با هم ایستاده ایم پس چرا سیلی بر صورت همراه زدن؟ و یا بی اعتنایی به مرگ دیگر خواسته؟
در این اوضاع آشفته ای که مجال نمیدهند بگویی منِ خائن چه میگویم و معترضان و حامیان و بی تفاوتان به اعدامها تو را از دیگری میدانند ترجیح میدهم حرفم را در خانه دنج خودم بنویسم شاید رهگذری آنرا شنید
من در دو زاویه به این مسئله نگاه میکنم: یکی در مورد «اعدام» و دیگری در مورد «همین اعدام ها»
و معتقدم بایستی هم به فرهنگ و هم سیاست توجه داشت. جایی که اعدام عضو پژاک توجیه دارد باید آنرا مشکل فرهنگی دانست و راه حل آن فرهنگ سازی است. باید آگاهی داده شود که «نه به اعدام»
و اما در مورد این اعدامها :
اولین نکته که کمتر مورد توجه است صرف نظر از اتهام و یا جرم این افراد و حتی مقوله «نه به اعدام» اینست که این احکام در حالی به اجرا درآمد که پرونده سه تن از متهمان این پرونده در مرحله بازنگری (اعمال ماده 18) قرار داشت و همچنین هیچ یک از وکلا و خانواده ها در جریان اجرای این احکام قرار نگرفتند.
نکته دیگر که کمتر به آن پرداخته شده است سکوت بیرحمانه پژاک در این مورد و یا حزب و دیگر سازمان های مسلح و … در مورد دیگر احکام اعدام و یا زندان است که به این خشونت دامن میزنند. پیشتر هم در یادداشتی اشاره کردم که اینگونه سازمانها با این سکوت در واقع این احکام را به مثابه تبلیع سیاسی برای خود خوش میدانند و در این میان بیگناهان هزینه میدهند.
مسئله دیگر اینکه من بر این باروم که این اعدامها تنها جهت ایجاد وحشت در روزهایی که به خردادماه نزدیک میشویم نبود. آنچه اکنون می بینیم نتیجه همان تیر تشسته بر هدف است. هدف ایجاد هزار دستگی بود که شد و ناخواسته در جهت همین برنامه قدم برمیداریم.
در همین مورد میتوانم بگویم موسوی و کروبی در حساسترین وضعیت قرار گرفته اند که هر واکنشی که داشته باشند منجربه ایجاد موجی از اعتراض و انتقاد خواهد شد. اگر این اعدام ها را محکوم کنند تنها با انتقاد و اعتراض سیاسیون اصولگرا و اصلاح طلب روبرو نیستند بلکه هموطنانی هم هستند که اعدام با این اتهام ها را تایید میکنند در عین اینکه اعتماد محض به این اتهامات دارند. و علاوه بر این هنوز به درک «نه به اعدام» نرسیده اند. اگر سکوت کنند که با اعتراض و انتقاد دیگری روبرو میشوند. اما آنچه مهم است اینکه در موضع حقیقت باشند و نگران این موج در راه نباشند چرا که در هر حالت خواهد آمد!
مورد دیگر اینکه هر زمان که بخواهیم منطقا با مسئله ای برخورد کنیم چنان دچار احساسات میشویم که منطق برابر است با حیوانیت و تاکید بر دوری از خشونت برای ابراز مخالفت در بهترین حالت برابر میشود با پاسخِ «بس است! جان به لب رسیده» …
آنقدر خشم و نفرت همه گیر میشود که گم میشویم در میان اش. حتی اخبار را هم نمی شنویم تا بتوانیم همصدا بر مشترکات و اصل ها دست بگذاریم.
- بین این سه نفر من در جریان فرزاد و شیرین بودم. فرزاد که به کنار. اما شیرین هم آخه هیچ مدرک خاصی ازش نداشتن. من واقعا از این گروهها بدم میاد اما د رمورد شیرین مدرکی نبوده. این طفلی فارسی هم بلد نبود. اینها هم همش فارسی حرف میزدن. نمیتونسته دفاع کنه.
- اما وکیلش میگه بمب گذاشته اما تلفات نداشته!
- وکیل شیرین؟!
-آره. اما وکیل فرزاد و خانواده اش حتی بعد از اعدام هم روی این حرف هستن که عضو پژاک نبوده. این واقعیته چون فرزاد معلم بوده . راه مبارزه مدنی رو بلد بوده. مثل این می مونه که من و تو بیفتیم پشت سر فلان سازمان و اسلحه دست بگیریم!!!مسخرست
- فرزاد رو میدونم اما در مورد شیرین نمیدونستم!
- طبیعیه چون توی این همهمه و بلوا که همه روحیه ها داغون شده و همه عصبانی هستن خب اخبار هم کامل شنیده نمیشه. اما در اصل اعتراض فرقی نمیکنه. گرچه اعتراض من ممکنه با اعتراض مثلا ... دلیلش متفاوت باشه اما در نهایت نه به اعدامه*
- اون که بله. اما خب بمبگذاری باز خودش بهرحال داستانی هست دیگه اما فرزاد رو باید همه محکوم کنن با هر گرایشی
…
مسئله اینجاست که باید توجه کرد که قرار نیست ما همه اعدامی ها را فرشته وار عنوان کنیم تا مستحق دفاع باشند. ما باید آنان را آنطور که هستند بشنویم اما به این باور برسیم که «اعدام» را از فرهنگ و قانون مان حذف کنیم. علاوه بر آن امثال شیرین را از این بابت دریابیم که قربانی فضای خشونت زده و تبعیض و همچنین قانون غیرانسانی «اعدام» هستند.
باید بپذیریم همه فعال مدنی نیستند که قربانی دستگاه قضایی جهت دار باشند. همه این پنج اعدامی اخیر فرزاد نیستند که اسلحه شان قلم باشد و گچ. باید دلیل رو آوردن عده ای از هموطنان جان به لب رسیده مان به گروههای مسلح و مبارزه مسلحانه را که همان تبعیض تحمیل شده توسط حاکمیت است را دریابیم.و از دیگر سو باید به قانون اعدام بگوییم نه! گرچه این نه ایی است که بسیار سخت است و دیدگاه کاملا حقوق بشری را می طلبد. اما مایی که فعال حقوق بشر نیستیم هم میتوانیم درک کنیم و به دیگری هم بیاموزیم. باید سعی کنیم…
باید به عوامل چرخه ی خشونت هشدار بدهیم، چه حاکمیت و چه گروه های دست به اسلحه تا روزی که این روند خاتمه یابد. در عین دوری از خشونت و فضای دور از هیجان و احساساتی که خشن وار پرت مان کند وسط میدان!
این حرفهای خائنانه ای که اینجا نوشتم حرف تازه ای نبود. نه تماما اما تا حدود زیادی همان بود که تو میگفتی درحالیکه من را نمی شنیدی!
اگر جان را خدا داده است، چرا باید تو بستانی؟
-------------
* بخشی از گفتگوی من و دوستم
خبــــر اول:
دقایقی پس از نوشتن این مطلب، مهندس میرحسین موسوی در مورد اعدامهای اخیر بیاینه داد. و این همان موضع حقی بود که گفتم.
بیانیه را از اینجا میتوانید ببینید
خبــــر دوم:
یک روز پس از این بیانیه یادداشتی را دکتر زهرا رهنورد منتشر کردند که بسیار قابل تحسین است.
یادداشت را از اینجا ببینید